دستیابی به البوم خاطرات نگاهم را به قطعه عکسی میخکوب کرد که هفده سال از عمر آن میگذرد. جلوههای آن روز و لحظههای آن پیش چشمانم حلقه زد. با خود فکر میکردم که عقربهی زمان چه با شتاب میگذرد و آدمی در این گذر زمان، با کولهباری از خاطرهها میماند. یادم آمد که هفده سال از آن روز آفتابی گذشته است.
یاد آن لحظههای خونفام مقاومت و عدالتخواهی بخیر. هر سال در چنین هنگامهای است که لحظههای آن، و روز آفتابیاش پیش چشمانم می چرخد. هرچه زمان میگذرد به عمق خاطره و تاریخی بودن آن بیشتر فرو میروم. در چنین روزی بود که میز بان اولین نمایشگاه عکاسیام در غرب کا بل شدم. از افتتاح و ایجاد این نمایشگاه، اکنون هفده سال گذشته است. هفده سال؛ سالها، ماهها، فصلها با تابستان و زمستان و بهار و خزانش، به کرات آمدند و رفتند. اما آن آفتاب که با دستهایش نمایشگاه عکسام را افتتاح کرد و گرما بخشید، بعد از غروب خونیناش در افق ناکران مند کشور، دیگر طلوع نکرد و هرگز سرزمین «پامیر» و «هندوکش» و «بابا» شاهد طلوع دیگر بارش نشد. اینک حسرت گرمای او در هر دلی خانه کرده است و از فروغ آن روزش هر کسی به توان ظرف خود جام امید و آرزو سر میکشد.
آ ن لحظهها، با وجود صدها مصیبت و رنج بیکرانش بر خلایق رفت، ولی آن مصیبت عظیم راه رفعت و سعادت را گشود و فراروی ملت نهاد. آن ندا و منطق انسانی مقاومت برای عدالتخواهان دستاورد سترک است. روزهای دشوار و آن همبستگی مردم شکوه آ فرید، آثار مبارزان با همسویی بینظیر هزارهها مایهی حیات شد. آن یگانگی و مبارزه احیای هویت نام گرفت و پیام محوری شان همان بود که دیگر در این ملک هزاره بودن / انسان بودن جرم نباشد.
مردم آگاهانه و با خردمندی «بابه» را همراهی کردند و به پای حق و قربانگاه عدالت ایستاده ماندند. هرچند برای تحقق عدالت غریبانه جان میدادند، اما با کمال میل جان و مال خود را هدیهی حق میکردند. مردم برای احیای هویت و تحقق عدالت و ارزشهای انسانی رزمیدند. ارادهی مردم آهنین بود، در زیر فشار توپ و گلوله چون کوه آسمایی استوار ماند. در آتش انفجار ذوب نشد و وفادارای خود به سنگر عدالت را فراموش نکرد. مردم با زیرکی و هوشیاری خاص به وسوسهها تن ندادند و در تیرگی گردبادها و وعده و وعیدها هدف و راه و رهبر را گم نکرند.
سخن از عدالت، حرمت انسان، عزت مردم و عدالت اجتماعی بود. رهبر مزاری صادقانه سخن میگفت و برای همهی شهروندان حقوق برابر و برادروار میخواست. متین بود، باصلابت، بیریا و ساده میزیست. خانهی او درگاه مردم و پایگاه مقاومت خلق بود. صداقت و صلابت بیمثال او زبانزد خاص و عام بود. او درد و خواست محرومان را خوب میدا نست. وارث بردهها، کلهمنارها و زندانهای مخوف استبداد بود. بابه رمز مقاومت برای عدالت بود. محور وحدت ملی و سنگر ملیتهای محکوم بود. او شهید وحدت ملی شد و از سایه اعتماد خنجر خورد. بابه نقطهی ثقل مقاومت علیه بیعدالتی و تمامیتخواهی بود. سخن آفتاب امید، از برابری، برادری و عدالت بود. او میگفت: افغانستان خانهی مشترک ما است، هرکس که اهل این کشور باشد، حق دارد در این خانه زندگی کند و حقوق برابر و برادرانه داشته باشد....
هنگام افتتاح و بازدید نمایشگاه نوای موسیقی بیکلام بغزض گلو را میشکست. با نگاه تصویر ذره ذره سینهی کلمه شکافته میشد، واژهها به هر آهنگی کلمه - جمله شده و با زمزمهی ریتم موسیقی روان میشد. طنین آواز «داود سرخوش» و... قدمها را به هر قطعه عکسی همراهی می کرد. تصویر نگاهها را در فراسوی جنگ به هم میدوخت. زندگی را در عمق جلوههای ناپیدا فرو مینشاند.
دفتر یادبود نمایشگاه ناگفتههای فروانی را با خود داشت. دریغ که آن نظرات و امضاهای ماندگار را جنگ از ما گرفت و در کام بیشمار حوادث غرق کرد. هنوز هم امیدوارم که روزی این یکی نیز از زیر آوارها، هویدا شود. به اذعان بازدیدکنندگان که در دفتر یادداشت نوشته بودند، حکایت بینظیر بودن نمایشگاه مایهی مبا هات بود.
آن نمایشگاه عکس تاریخی است، زیرا در شرایط جنگ و حضور «بابه» افتتاح شده است و با دستان پرصلابت او نواربرداری گردید. لذا این روز، روز مبارک است برای آیدیای تاریخ مصور. از طرفی آن حضور؛ افتخار و پاداش کار شبانهروزیام است. در عمر تصویرنگاری مقاومت، عزم و استواری همکاران بصری نشراتیام بیمانند است . برای آنها به جز ثبت لحظههای تاریخ، هیچ چشمداشتی از نام و نان وجود نداشت. ارزش هویت و تصویرنگاری مقاومت مردم خود افتخاری است بزرگ؛ و افتخار دیگر من این بود که در روز نمایشگاه با یارن فرهنگ و هنر عکاسی شانه به شانهی بابه و دیگر رزمآوران زندهیاد میگشتم و از دانه دانه عکسها برای بابه و مردم خوب خود قصه میکردم....
بیتردید آن لحظهها از بهترین لحظههای عمر و کار تصویریام بوده و هست، که فراموش ناشدنی و تکرارناپذیر است. اکنون سالها از آن روز و آن لحظهها میگذرد، ولی به خاطر جاودانگی آن ایام و لحظههای شیرین، بار دیگر به پیشواز یاد و نگاه تاریخ مصور آمده است. نسخهای از فلم آن لحظهها از گزند حوادث جنگ، خاکستر ویرانی، مرزهای آوارگی و روزگار بد اسارت مصئون مانده و به دستم رسیده است. هرچند این نسخه اندک و آنهم پراکنده است، ولی نشانهی یک کار و اثر یک دورهی خاص است. بدین لحاظ بار دیگر پس از 17 سال برای یاد و تجدید خاطره برای اولین بار تذکر مییابد.
امید است که در آینده بتوانم گزارش ویدیویی و تصویری این نمایشگاه عکس و دیگر لحظهها و صحنههایی از آن فصل زندگیام را به لطف دنیای دیجیتال به دسترس علاقهمندان مقاومت کابل قرار دهم. یقین که در این مسیر کاستیها را با چشم اغماض دیده لحظهای با نگاهی دیگر، به یا د آن لحظههای جاویدانه با هم باشیم.
به روح پاک رهبر شهید «بابه مزاری» و سایر شهدای عزیز مقاومت عدالتخواهی سلام و درود میفرستم. همچنین درود به به روح پاک غلام علی شهید که در روز های نمایشگاه و در آغاز جوانیاش به خاک و خون غلطید. جای آن عزیز در بخش کتاب پوستر و نشریهی نمایشگاه برای ابد خالی شد. اینک که در این تابستان و بهار زندگی دیگر جای شهیدان خالی است، بدینسان یاد و خاطرهی تابناک شهیدان و لحظههای جاویدانه را گرامی میداریم. از بازدیدکنندگان نمایشگاه که تعداد زیادی از آن معززین که در روز افتتاح نمایشگاه حضورداشت دیگر در میان ما نیستند. برای یکایک شان ا ز دربار حق جنت برین تمنا مینمایم.
دوستان و باز دید کنندگان آن نمایشگاه عکاسی که در قید حیا ت اند و بهار عمر شان سبز، در هر قاره ای از این کرهی خا کی که هستند شادکام باشند. دوستان اگر دسترسی به انترنت دارند رجامندم که بار دیگر از ابراز نظر و داشتههای خاطرهی خود، دریغ ننمایند. تا باشد که در عصر دیجیتال نیز شاهد یک آرشیف زنده از تاریخ مصور غرب کا بل و مردم عزیز خود با شیم.
هر کسی اگر از نشرات تصویری، ویدیویی، مواد فرهنگی دیگری مانند عکس و یا نیگاتیف فیلم و یا نشریهای از آن دوره را دارید و یادی از آن روزهای زندهی مقاومت میکند، لطف نموده با من در تماس شوید. پیشاپیش از نظرات سازنده و محبتآمیز تان سپاسمندم. دستهای پرمهر یکایکتان را میفشارم. به امید تحقق حق و عدالت در افغانستان.
در آخر این یادداشت لازم میدانم که از کلیه دوستان و عزیزانی که در ایجاد نمایشگاه، و یا در باروری خاطرات آن با من همکاری نمودند، به خصوص دوستان کمیته ی فرهنکی و انجمن اسلامی محصلین و جوانان، گروه سرود و سایر عزیزانی که هر کدام با هنر و توان خردمندانهی خود سهمی گرفتند و برای پربار شدن آن نمایشگاه و یادآوری امروزی آن تلاش کردند و نظر دوستانه ومنتقدانه دادند، اظهار تشکر و قدردانی نمایم. امروز که فرصت باز نشر آن را یافته و به سالیاد آن نشسته ام، به یکایک آن عزیزان درود میفرستم. کمال سپاس و قدردانیام را صمیمانه ابراز میدارم.
ایام به کام همهی تان، شاد و بانشاط باشد
- هرنوع بهره گیری ازمتن یا عکس این وبلاک با ذکرمنبع و نام صا حب اثربلا مانع است.
.................................
۴ نظر:
سلام آقای پیک
عکس ها و فیلمهای شما راوی مقاومت غرب کابل است.نوشته ضم عکس نیز زیبا و جذاب بود.ممنون از شریک ساختن آن تجارب که خیلی ارزشمند است.
سلام به پيک عزيز!من اولين بار است از وبلاگ شما بازديد می کنم. اما واقعاً به ياد دوران مقاومت افتادم. خصوصاً عکس های از آن دوره آن هم افتتاح نمايشگاه به دست بزرگ مرد تاريخ بابه ی سترگ، بلندترين قله افتخار و شکوه و دليری،برايم واقعاً از طرفی زيبا و از طرفی هم اشک هايم را ياد او جاری کرد. اما حيف که کسانی مثل ما بی شرف ها مانديم و او رفت. با اين عکس درک کردم که بابه ام بزرگمرد فراانديش بوده است که در زمان جنگ از آثار هنری يک عکاس وفادارش و برای اينکه برای ما بازماندگان غافل باز گويد که بيدار شويد و به تاريخ تان، به ارزش های تان به شهدای تان احترام بگذاريد وگرنه بی هويت می مانيد. او با اين کارش به ما درس می دهد که تصوير روشن تاريخ مقاومت و ايثارگری مردم و بزرگمردان خود را سينه به سينه حک کنيم و نگذاريم هويت مان نابود شود. بايد از تاريخ مقاومت و حق خواستن و ايستادگی مردانه وار خود روايت تصويری داشته باشيم. او با اين کارش به ما می آموزد که مقاومت تنها جنگ و شب و روز با زبان گلوله و باروت و تانگ و تفنگ صحبت کردن نيست، بلکه هنر، تاريخ و به تصوير کشيدن اين تاريخ برای زنده نگه داشتن آن روی ديگر اين مقاومت و حق خواهی است. تا پيام بزرگ ايثارگران از طريق تصوير برای نسل آينده انتقال کند و کسانی غفلت زده ی مثل من بايد به خود آيند و درک کنند که کی بوده اند. چه کسانی در راه آزادی و رفاه امثال من قربانی شده اند. چه کسانی خود را فدا کردند تا ما زنده بمانيم. آقای پيک دستان شما را با تمام احساسم می فشارم. زنده و جاويدان باد راه و انديشه بابه بزرگ و همرزمان فداکار و صادق او.
با سپاس از برادر بزرگ وبا احساس و پر افتخار که این چنین صادقانه زحمت کشیده وحقایق تلخ تاریخی که هر لجظه درد است برای ما
باری دیگر این تاریخ را به دست نشر گذاشته تا دوستان بتواند در هر گوشه وکنار از این دنیای خاکی از ان بهره بگیرد کمال تشکر وارزوی سعادت وخوشبختی دارم برای تان
پیک عزیز خدا شما را خیر دهد خیلی خیلی زیبا و رسا بود. خوش به حال شما که در سالهای خطر سینه رابرای مردم تان سپر کرده بودید!
امید وارم امروز نیز در سنگر فرهنگ و اندیشه و سیاست برای مردم تان موفقتر از دیروز خدمت نمایید پیک عزیز. فیلمها و عکسهای شما نابترین آثار دوران مقاومت غرب کابل است.
ارسال یک نظر