لحظه ها بدرقه راه سبز تان

به صفحه لحظه ها خوش آمدید؛ لحظه ها، نگاهی به دیروز و امروز دارد به امید عدالت ،آزادی وآگاهی فلش می زند. لحظه ها برای یاد و مشق زندگی به میان امده است.

۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

حکایت تکراری شیرهای پنجشیر


بیست سال پیش- در 1371 شمسی- به بازار کهنه ی بامیان رفته بودم که کفش بخرم. دو دکان دار، و هر دو تاجیک، در پیش دکان های خود در آفتاب نشسته بودند. شنیدم که یکی از آن دو گفت: " این دفعه پچق ها را خوب زدن کرده اند". و منظورش آن بود که در کابل شورای نظاری های پنجشیری ضربه ی سختی به هزاره ها زده اند. نمی دانم این را به خاطری گفت که من بشنوم، یا من تصادفا از میانه ی قصه ی آن دو عبور می کردم. در آن سال احمدشاه مسعود در اوج قدرت بود و تصمیم گرفته بود که خود و حزب خود را به زودی از مزاحمت رقیبان خلاص کند. همه چیز برایش مهیا بود. خودش فرماندهی بی نظیر و بسیار هوشمند بود. هزاران جوان غیور و جان بر کف در اختیار داشت. تانک داشت، طیاره داشت، راکت و تفنگ و گلوله داشت. مردان سخنور و سخن گویان خوش کلام برای او تبلیغات می کردند. اگر جنگی در می گرفت و حمله یی می شد و خونی می ریخت و جایی ویران می شد، خارجی ها نیز چندان که دیگران را در این کارها مقصر می دیدند احمدشاه مسعود را مقصر نمی دیدند. همه ی نشانه ها حکایت از آن داشتند که مسعود سرانجام همه گان را سر ِ جاهای مناسب شان خواهد نشاند و رفته – رفته به مهم ترین بازیگر در عرصه ی سیاست و حکومت افغانستان جدید تبدیل خواهد شد.

۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه

©

هرنوع بهره گیری ازمتن یا عکس این وبلاک با ذکرمنبع و یا نام صا حب اثر بلا ما نع است

Kuvien ja kirjoitusten kopiointi ilman tekijän nimeä on ehdottomasti kielletty