یک زن
افغان که برای تداوی معتادان در شهر کابل کار می کند، شکایت دارد که هیچ نهادی در
افغانستان به وی کمک نکرده تا معتادان بیشتری را تداوی کند.
این خانم 34 ساله، بنابر سنت های حاکم در خانواده اش به سن 12 ساله گی ازدواج کرد و تولد پسری، دخترک 13 ساله را برای نخستین بار مادر ساخت. لیلا حیدری متولد ایران است، وی پس از 33 سال زنده گی در ایران، از 11 ماه به این سو در افغانستان زنده گی می کند. خانم لیلا پس از طغیان احساسات در دلش به خاطر وطن پرستی و انقلاب در برابر ظلم شماری از ایرانیان در برابر افغان های مهاجر در آن کشور، با مادر بودن برای سه فرزندش وداع کرد و در سن 21 ساله گی از شوهرش جدا شد.
وی هنگامی که در واکنش در برابر ویران کردن خانه افغان ها در ولایت اصفهان ایران در مقابل دفتر سیاسی سازمان ملل با همراهانش تجمع کرد، از سوی نظامیان ایرانی دستگیر شد و در زندان اوین زندانی شد. در این هنگام، خانه وی از سوی نظامیان ایرانی تلاشی شد، و موجودیت کتاب های روشنفکری در خانه اش لیلا حیدری را طرفدار اندیشه کمونیستی نشان داد. وجود این کتاب ها، بهانه شد برای شماری از آخند های ایرانی تا لیلا حیدری را مرتد بخوانند.
«من در 12 ساله گی ازدواج کردم، اصلاً نمی دانستم که ازدواج چی است، وقتی طفلم را در بغلم گرفتم حس یک دختری را دریافتم که یک اولاد نامشروع به دنیا آورده است. یک حادثه اتفاق افتاد، در ولایت اصفهان مردم ایران خانه افغان ها را آتش زده بودند، 100 نفر در آنجا زخمی شده بود و به شماری از دختران هم تجاوز شده بود. این موضوع در رسانه های ایران منعکس داده نشد.
من در مقابل دفتر سیاسی سازمان ملل با گروهم تحصن کردم، ما را بازداشت کردند و بردن زندان اوین. بعد از این که از زندان آزاد شدم، ممنوع الفعالیت و ممنوع التحصیل شدم، از شوهرم در آستانه جدایی بودم، چون یکی از علما برای شوهرم فتوا داده بود که این زن مرتد است، آخند ها به خانه ما آمده بودند و می گفتند که این زن را بده که سنگسار کنیم.»
«مادر همیشه بچه های خود را دوست دارد، یک کسی که بخواهد مادر یک عده دیگر شود، برای بچه های خود هم می تواند مادر باشد. من آرزو می کنم که یک زمانی یک زن هم بتواند حق مادر بودن را داشته باشد و هم حق انسان بودن را. من شاید یک مادر موفق نبوده ام، اما یک الگوی موفق هستم.»
در آن زمان، لیلا حیدری مکتبی نیز برای اطفال افغان های مهاجر در ایران که اجازه درس خواندن در مکتب های آن کشور را نداشتند، ساخت. لیلا در مورد ساختن این مکتب قصه می کند:
«ما اولین مکتب خود گردان را در ایران ساختیم، بیشتر به بچه هایی که فقیر بودند، و در آن زمان اطفال افغان ها در ایران اجازه درس خواندن را نداشتند.»
اما پس از رها شدن از زندان وی دیگر اجازه فعالیت های گروهی را نداشت. لیلا پس از جدایی از شوهر مدت 6 سال تنها زنده گی کرد و حدود شش سال پیش وی برای بار دوم ازدواج کرد، اما شرکت لیلا حیدری در جشنواره ی بین المللی فلم های حقوق بشر در سال گذشته در افغانستان، ازدواج دوم اش را نیز ناکام ساخت. این ازدواج هنگامی به ناکامی انجامید، که لیلا به پل سوخته رفت و صحفه دیگری از زنده گی اش ورق خورد.
با آمدن لیلا به کابل و آغاز فعالیت هایش در این شهر، شوهرش با بودن و کار کردن خانم لیلا در کابل مخالفت کرد و لیلا مجبور شد تا از زنده گی شوهر دومش نیز بیرون شود. لیلا در کابل ماند و در جستجوی خانه شد، تا برخی از معتادان را از زیر پل سوخته جمع آوری کند، و برای تداوی به آن خانه ببرد.
تجمع
معتادان افغان در زیر پل سوخته
اینجا نیز تلخی های زنده گی دامن لیلا را رها نکرد:
«من با مشکلات زیادی مواجه شدم، وکیل گذر مردم معمولی برای من مشکل خلق می کردند. خانه ما نزدیک یک مصلا بود، آخند همان مصلا برای من مشکل خلق کرد، و گفت که از این جا برو و گرنه مردم را سرت می شورانم. گفت یک زن می آید و با چهل نفر آدم خلاف کار در یک خانه زنده گی می کند. آمر حوزه می آید و می خواهد برایم زور بگوید، به داخل کمپ می آید به من و به بچه ها توهین می کند.»
لیلا خانه را در گوشه از شهر کابل به کرایه گرفته، و نامش را مانده کمپ مادر. به همین خاطر تمام معتادانی که در این کمپ اند، وی را مادر صدا می زنند. لیلا حیدری می گوید، او زمانی که برای نخستین بار به زیر پل سوخته رفت، هراسید. اما به گفته لیلا، وی برخی از معتادان را متقاعد ساخت تا برای نجات از اعتیاد به خانه او بیایند:
«وقتی رفتم زیر پل سوخته برایم خیلی ترسناک بود، و واقعاً آنجا ترسناک است. رفتم پایین به معتادان گپ زدم گفتم من یک خانه تداوی معتادان دارم می آید؟ آنان از این گپ استقبال کردند و من 26 تن را با خود آوردم.»
از خانم لیلا پرسیدم، که این افراد را چگونه تداوی می کند؟
«اولین شرط این است که یک بیمار باید رغبت برای جور شدن داشته باشد، دوم درد فزیکی می کشد، سپس به ورزش شروع می کند، بعداً هم اشتها پیدا می کند، کوشش می کنیم غذاهایی برای شان بدهیم که دارای انرژی باشد، سپس یک پیوند عاطفی ایجاد می شود.»
به گفته خانم لیلا، وی در این مدت بیشتر از 350 معتاد را تداوی کرده است. لیلا هم این را تایید می کند، که بیشتر جوانان افغان در ایران معتاد می شوند، اما این که چگونه خودش قصه می کند:
«متاسفانه بیشتر افرادی که معتاد اند، در ایران معتاد می شوند. چون آنان در آنجا کار می کنند، صاحب کارشان وقتی برای شان کار می دهد پودر هم می دهد که زیاد کار کنند و خسته نشوند، صاحب کار می داند که او جوان معتاد می شود اما برایش اهمیت ندارد چون وی یک افغان است. سپس به نام معتاد از رد مرز می شود.»
لیلا حیدری 3 ماه پیش در منطقه کارته سه شهر کابل رستورانت تاج بیگم را گشود، تا از درآمد آن بیماران معتاد به مواد مخدر را تداوی کند. خانم حیدری می گوید، همه کارمندان این رستورانت افرادی هستند، که پیش از این معتاد بوده و او آنان را تداوی کرده است.
«در اوایل یکی از دوستانم مرا حمایت می کرد، اما سه ماه می شود که یک رستورانت ساخته ام به نام تاج بیگم، درآمد آن به تداوی این بیماران مصرف می شود. کسانی که آنجا کار می کنند بچه هایی هستند که اعتیاد را ترک کرده اند.»
یکی از نگرانی هایی که لیلا دارد، وجود دختران و زنان معتاد در افغانستان است. او به این باور است، که در افغانستان تعداد دختران و زنان معتاد نسبت به مردان معتاد بیشتر است. لیلا برای این که کارش صبغه قانونی پیدا کند، موسسه یی را ساخت زیر نام زنده گی زیباست. لیلا می گوید، با وجود تحمل این همه رنج و مشقت در زنده گی اش، هنوز هم زنده گی برایش زیباست
منبع: رادیوآزادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر